شکوایه قرآن
واما مردمی عامی که باقلب رئوف وروح آرامی نیاز آرزوشان را درالفاظ ،نشان گیرندوبس،بی آنکه در اعماق فرمانم نشانی ازخداگیرندو پادرراه بگذارند؛
من از ایشان گله دارم،هزاران گله دارم .ولیکن……
یکی خواند مرا گنگ وغلط باچهچهه،گویی که آهنگ غنا هستم؛
یکی آویزدم برگردنش گویی که شعر مردگان هستم؛
یکی بنددمرا بربازویش گویی که “خیرحافظا"هستم؛
یکی هم بهر حفظ جان ومالش غافل از یاد خدایشمی نهد یکی قطعه ام رابرخودش ،برخانه اش ،برجان ومال وبچه اش تاازبلاها درامان باشد؛
به هنگام مرض آنجا که دکتر ازدرمان ،ددواها بی اثر گردد،مراشویند ونوشند،که شایدآب الفاظم ،علاج دردشان باشد؛
درآن دم که عزیزی ازوطن عزم سفردارد ،مادری یاخواهری یاهمسری؛دربدرقه براو نظردارد ،پلی ازمن به بالای سرش بنددکه دائم درامان باشد؛
به دیوارمناره،برفراز گنبدوباره،به گرد هرضریح وتکیه ومدفن وقندیل شبستانها،به خط ترئین سردرگم،معما واروناخوانا ،مرا باصنعت تذهیب کاری ،عرضه می دارند؛
برای نذر دنیا وثواب آخرت از"باء تا سین"خواندنم را باشتابی ختم می گیرند،وتنها ذکرالفاظم تهی ازمعنی ،چون وردی مقدس بی تفهم ،بی تعقل ،بی تامل ،ویا آغاز هرکاری ،به دامانم زند دست وگشاید بین اوراقم که یابد راه خودرا ،خوب یا بد یا میانه؛
برای یمن هرمسکن مرا با آب وایینه ،به آنجا می برند اول که شاید تا مبارک گرددآن خانه؛
کنار سفره هفت سین سفره شان،اندر صف سنجد ،سماق وسیر؛
به همراه صداق زن،به پیش چشم داماد وعروس نقره ای دامن؛
به بالین مریضان،توی جیب مردمان ،برسینه ی نوباوگان ،برروی قبرمردگان؛
من حاضرم،من حاضرم؛
اماچرا ،اربهرچه این کارها با این کتاب؟
گرچه بود برخی ثواب،برخی صواب؛
اما تحرک مقصد است یا آنکه در منظور ما تنها تبرک مقصد است؟……