• خانه 
  • تماس  
  • ورود 

خاطره ای تکان دهنده

24 مرداد 1394 توسط زهره مانده گاری اندانی


ﺑﻮﺭﯾﺎﺽ ﯾﮑﯽ ﺍﺯ ﺍﻓﺴﺮﺍﯼ ﻋﺮﺍﻗﯽ :


ﺗﻮﯼ ﺟﺒﻬﻪ ﺟﻨﻮﺏ ﻣﺸﻐﻮﻝ ﻧﺒﺮﺩ ﺑﺎ ﺍﯾﺮﺍﻥ ﺑﻮﺩﯾﻢ ﮐﻪ ﺩﮊﺑﺎﻧﯽ ﻣﻦ ﺭﻭ ﺧﻮﺍﺳﺖ . ﻓﺮﻣﺎﻧﺪﻩ ﻣﺎﻥ ﺑﺎ ﺩﯾﺪﻥ ﻣﻦ ﺧﺒﺮ ﮐﺸﺘﻪ ﺷﺪﻥ ﭘﺴﺮﻡ ﺭﻭ ﺑﻬﻢ ﺩﺍﺩ . ﺧﯿﻠﯽ ﻧﺎﺭﺍﺣﺖ ﺷﺪﻡ . ﺭﻓﺘﻢ ﺳﺮﺩﺧﺎﻧﻪ ، ﮐﺎﺭﺕ ﻭ ﭘﻼﮐﺶ ﺭﻭ ﺗﺤﻮﯾﻞ ﮔﺮﻓﺘﻢ . ﺍﻭﻧﺎ ﺭﻭ ﭼﮏ ﮐﺮﺩﻡ ، ﺩﯾﺪﻡ ﺩﺭﺳﺘﻪ . ﺭﻓﺘﻢ ﺟﺴﺪﺵ ﺭﻭ ﺑﺒﯿﻨﻢ . ﮐﻔﻦ ﺭﻭ ﮐﻨﺎﺭ ﺯﺩﻡ ، ﺑﺎ ﺗﻌﺠﺐ ﺗﻮﺃﻡ ﺑﺎ ﺧﻮﺷﺤﺎﻟﯽ ﮔﻔﺘﻢ : ﺍﺷﺘﺒﺎﻩ ﺷﺪﻩ ، ﺍﺷﺘﺒﺎﻩ ﺷﺪﻩ ، ﺍﯾﻦ ﻓﺮﺯﻧﺪ ﻣﻦ ﻧﯿﺴﺖ .
ﺍﻓﺴﺮ ﺍﺭﺷﺪﯼ ﮐﻪ ﻣﺄﻣﻮﺭ ﺗﺤﻮﯾﻞ ﺟﺴﺪ ﺑﻮﺩ ﮔﻔﺖ : ﺍﯾﻦ ﭼﻪ ﺣﺮﻓﯿﻪ ﻣﯽ ﺯﻧﯽ؟ ﮐﺎﺭﺕ ﻭ ﭘﻼﮎ ﺭﻭ ﻗﺒﻼ ﭼﮏ ﮐﺮﺩﯾﻢ ﻭ ﺻﺤﺖ ﺍﻭﻧﻬﺎ ﺑﺮﺭﺳﯽ ﺷﺪﻩ . ﻫﺮ ﭼﯽ ﮔﻔﺘﻢ ﺑﺎﻭﺭ ﻧﮑﺮﺩﻧﺪ . ﮐﻢ ﮐﻢ ﻧﮕﺮﺍﻥ ﺷﺪﻡ ﺑﺎ ﻣﻘﺎﻭﻣﺘﻢ ﻣﺸﮑﻠﯽ ﺑﺮﺍﻡ ﭘﯿﺶ ﺑﯿﺎﺩ .
ﻣﻦ ﺭﻭ ﻣﺠﺒﻮﺭ ﮐﺮﺩﻧﺪ ﮐﻪ ﺟﺴﺪ ﺭﺍ ﺑﻪ ﺑﻐﺪﺍﺩ ﺍﻧﺘﻘﺎﻝ ﺑﺪﻡ ﻭ ﺩﻓﻨﺶ ﮐﻨﻢ . ﺑﻪ ﻧﺎﭼﺎﺭ ﺟﺴﺪ ﺭﻭ ﺑﺮﺩﺍﺷﺘﻢ ﻭ ﺑﻪ ﺳﻤﺖ ﺑﻐﺪﺍﺩ ﺣﺮﮐﺖ ﮐﺮﺩﻡ ﺗﺎ ﺗﻮﯼ ﻗﺒﺮﺳﺘﺎﻥ ﺷﻬﺮﻣﻮﻥ ﺑﻪ ﺧﺎﮎ ﺑﺴﭙﺎﺭﻡ . ﺍﻣﺎ ﻭﻗﺘﯽ ﺑﻪ ﮐﺮﺑﻼ ﺭﺳﯿﺪﻡ ، ﺗﺼﻤﯿﻢ ﮔﺮﻓﺘﻢ ﺯﺣﻤﺖ ﺍﺩﺍﻣﻪ ﯼ ﺭﺍﻩ ﺭﻭ ﺑﻪ ﺧﻮﺩﻡ ﻧﺪﻫﻢ ﻭ ﺍﻭﻥ ﺟﻮﻭﻥ ﺭﻭ ﺗﻮﯼ ﮐﺮﺑﻼ ﺩﻓﻦ ﮐﻨﻢ . ﭼﻬﺮﻩ ﯼ ﺁﺭﺍﻡ ﻭ ﺯﯾﺒﺎﯼ ﺁﻥ ﺟﻮﺍﻥ ﮐﻪ ﻧﻤﯽ ﺩﺍﻧﺴﺘﻢ ﮐﺪﺍﻡ ﺧﺎﻧﻮﺍﺩﻩ ﺍﻧﺘﻈﺎﺭ ﺍﻭ ﺭﺍ ﻣﯽ ﮐﺸﯿﺪ ، ﺩﻟﻢ ﺭﺍ ﺁﺗﺶ ﺯﺩ . ﺧﻮﻧﯿﻦ ﻭ ﭘﺮ ﺍﺯ ﺯﺧﻢ ، ﺍﻣﺎ ﺁﺭﺍﻡ ﻭ ﺑﺎ ﺷﮑﻮﻩ ﺁﺭﻣﯿﺪﻩ ﺑﻮﺩ . ﺍﻭ ﺭﺍ ﺩﺭ ﮐﺮﺑﻼ ﺩﻓﻦ ﮐﺮﺩﻡ، ﻓﺎﺗﺤﻪ ﺍﯼ ﺑﺮﺍﯾﺶ ﺧﻮﺍﻧﺪﻡ ﻭ ﺭﻓﺘﻢ .
ﺳﺎﻝ ﻫﺎ ﺍﺯ ﺁﻥ ﻗﻀﯿﻪ ﮔﺬﺷﺖ . ﺑﻌﺪ ﺍﺯ ﺟﻨﮓ ﻓﻬﻤﯿﺪﻡ ﭘﺴﺮﻡ ﺯﻧﺪﻩ ﺍﺳﺖ . ﺍﺳﯿﺮ ﺷﺪﻩ ﺑﻮﺩ ﻭ ﺑﻌﺪ ﺍﺯ ﻣﺪﺗﯽ ﺑﺎ ﺍﺳﺮﺍ ﺁﺯﺍﺩ ﺷﺪ . ﺑﻪ ﻣﺤﺾ ﺑﺎﺯﮔﺸﺘﺶ ، ﺍﺯﺵ ﭘﺮﺳﯿﺪﻡ : ﭼﺮﺍ ﮐﺎﺭﺕ ﻭ ﭘﻼﮐﺖ ﺭﻭ ﺑﻪ ﺩﯾﮕﺮﯼ ﺳﭙﺮﺩﯼ؟
ﻭﻗﺘﯽ ﺩﺍﺳﺘﺎﻥ ﻣﺮﺑﻮﻁ ﺑﻪ ﮐﺎﺭﺕ ﻭ ﭘﻼﮐﺶ ﺭﻭ ﺑﺮﺍﯾﻢ ﺗﻌﺮﯾﻒ ﮐﺮﺩ ، ﻣﻮ ﺑﻪ ﺗﻨﻢ ﺳﯿﺦ ﺷﺪ
ﭘﺴﺮﻡ ﮔﻔﺖ : ﻣﻦ ﺭﻭ ﯾﻪ ﺟﻮﻭﻥ ﺑﺴﯿﺠﯽ ﺍﯾﺮﺍﻧﯽ ﻭ ﺧﻮﺵ ﺳﯿﻤﺎ ﺍﺳﯿﺮ ﮐﺮﺩ . ﺑﺎ ﺍﺻﺮﺍﺭ ﺍﺯﻡ ﺧﻮﺍﺳﺖ ﮐﻪ ﮐﺎﺭﺕ ﻭ ﭘﻼﮐﻢ ﺭﻭ ﺑﻬﺶ ﺑﺪﻡ . ﺣﺘﯽ ﺣﺎﺿﺮ ﺷﺪ ﺑﻬﻢ ﭘﻮﻝ ﻫﻢ ﺑﺪﻩ . ﻭﻗﺘﯽ ﺑﻬﺶ ﺩﺍﺩﻡ ، ﺍﺻﺮﺍﺭ ﮐﺮﺩ ﮐﻪ ﺭﺍﺿﯽ ﺑﺎﺷﻢ . ﺑﻬﺶ ﮔﻔﺘﻢ ﺩﺭ ﺻﻮﺭﺗﯽ ﺭﺍﺿﯽ ﺍﻡ ﮐﻪ ﺑﮕﯽ ﺑﺮﺍﯼ ﭼﯽ ﻣﯿﺨﺎﯼ . ﺍﻭﻥ ﺑﺴﯿﺠﯽ ﮔﻔﺖ : ﻣﻦ ﺩﻭ ﯾﺎ ﺳﻪ ﺳﺎﻋﺖ ﺩﯾﮕﻪ ﺷﻬﯿﺪ ﻣﯿﺸﻢ، ﻗﺮﺍﺭﻩ ﺗﻮﯼ ﮐﺮﺑﻼ ﺩﺭ ﺟﻮﺍﺭ ﻣﻮﻻ ﻭ ﺍﺭﺑﺎﺑﻢ ﺣﻀﺮﺕ ﺍﺑﺎﻋﺒﺪﺍﻟﻠﻪ ﺍﻟﺤﺴﯿﻦ ﻋﻠﯿﻪ ﺍﻟﺴﻼﻡ ﺩﻓﻦ ﺑﺸﻢ، ﻣﯽ ﺧﻮﺍﻡ ﺑﺎ ﺍﯾﻦ ﮐﺎﺭ ﻣﻄﻤﺌﻦ ﺑﺸﻢ ﮐﻪ ﺗﺎ ﺭﻭﺯ ﻗﯿﺎﻣﺖ ﺗﻮﯼ ﺣﺮﯾﻢ ﺑﺰﺭﮔﺘﺮﯾﻦ ﻋﺸﻘﻢ ﺧﻮﺍﻫﻢ ﺁﺭﻣﯿﺪ …
ﻣﻨﺒﻊ : ﮐﺘﺎﺏ ﺣﮑﺎﯾﺖ ﻓﺮﺯﻧﺪﺍﻥ ﻓﺎﻃﻤﻪ 1 ﺻﻔﺤﻪ 54

 5 نظر

شهدای غواص

20 مرداد 1394 توسط زهره مانده گاری اندانی

عمروعاص‌های زمان شبهه افکنی می‌کنند
سردار باقرزاده : ناگزیرم در اینجا شهادت عمار و یاسر را بیان کنم.چرا که پیامبر (ص) مدت‌ها قبل شهادت عمار را خبر داده بودند تا اینکه او در 90 سالگی در جنگ صفین به شهادت رسید. از آنجایی که تعدادی از نیروهای معاویه سخنان پیامبر (ص) را به خاطر داشتند برایشان این سوال پیش آمد که نکند واقعا ما او را کشته‌ایم و براساس آنچه که پیامبر گفته است در مسیر حق نیستیم. اما عمروعاص حیله‌ای به خرج داد و بیان کرد که هر کسی عمار را به جنگ آورده است او قاتل عمار است و می‌خواست قتل عمار را به گردن حضرت علی(ع) بیاندازد. اکنون نیز انگلستان این حیله را در سر می‌پروراند.
وی گفت: در همین رابطه نخستین شک و تردیدی که در خصوص کاوش پیکرهای خط شکنان و غواصان شهید ایجاد شد‌، توسط دشمن بود. آنها این شبهه را ایجاد کردند که چرا باید این تعداد از رزمندگان شهید شوند؟ چرا که معمولا در نقطه‌هایی که ما کاوش می‌کردیم رقم به دست آوردن پیکرهای شهدا این چنین بالا نبود. در عملیات اخیر کمیته جست‌وجوی مفقودین ستاد کل نیروهای مسلح توانستیم پیکرهای 270 شهید را کاوش کنیم که از این میان 175 پیکر متعلق به خط شکنان و غواصان بود.
پیکرها متعلق به خط شکنان و غواصان هستند
سردار باقرزاده خاطرنشان کرد: من باز تکرار می‌کنم که این پیکرها متعلق به خط شکنان و غواصان ما بوده است. تاکید می کنم این شهدا اول اسیر شده‌اند و بعد به شهادت رسیده‌اند. دلایل این مساله را هم عنوان می‌کنیم. اما در همین رابطه باز عده‌ای معتقد بودند که نباید این خبر رسانه‌ای می‌شد. من می‌پرسم که تا کی می‌توانیم مظلومیت شهدا را کتمان کنیم؟ چرا نباید بیان می‌کردیم؟ آیا نگفتن این موضوع کتمان حق نیست؟


وی تاکید کرد: دوستان ما باید در این راستا هوشیار باشند و نباید در زمین دشمن بازی کنند.باید این مظلومیت را بیان می‌کردیم چرا که آنان خط شکنان دوران دفاع مقدس ما بوده‌اند و بعد به شهادت رسیده‌اند. این شهدا ابتدا از اروندرود عبور کرده بودند و جزایر ام‌الرصاص را پشت سر گذاشته بودند و در جزیره «ابوفلوس» در یک روستا در منطقه ابوخصیب که 15کیلومتر جلوتر ازخط مقدم است، پیکرهایشان کاوش شده است. مگر می‌شود شهید تا آنجا خودش جلو رفته باشد. آنها به اسارت درآمده بودند و دستانشان با سیم،‌ مفتول، پارچه و طناب بسته شده بود.
آنها به اسارت درآمده بودند و دستانشان با سیم،‌ مفتول، پارچه و طناب بسته شده بود.
حتی دشمن در دست بسته بودن این شهدا نیز شبهه ایجاد کرد. این مساله بسیار بدیهی است. البته بسیاری از شهدا نیز مجروح بوده‌اند و تعدادی از آنها هم زنده به گور شده بودند. اینکه می‌گویم آنها زنده به گور شده‌اند به این دلیل است که حتی پارگی در لباس و شکستگی دراستخوان و بدن‌هایشان به چشم نمی‌خورد.

 

 2 نظر

مداح بی سر

10 مرداد 1394 توسط زهره مانده گاری اندانی

هم مداح بود و هم شاعر اهل بیت .

می گفت:"شرمنده ام که با سر وارد محشر شوم واربابم بی سر وارد  شود؟”

بعد شهادت وصیت نامه اش رو آوردند:نوشته بود قبرم روتوی کتابخونه مسجد المهدی کندم.

سراغ قبر که رفتند دیدند که برای هیکلش کوچیکه.وقتی جنازه اش اومد قبر اندازه بود.اندازه تن بی سرش.

حاج شیر علی سلطانی مسئول تبلیغلت تیپ امام سجاد(ع)فارس .

 نظر دهید »

وفاداری

29 تیر 1394 توسط زهره مانده گاری اندانی

پیر ما گفت شهادت هنر مردان است عقل نامرد در این دایره سرگردان است،

پیر ما گفت که مردان الهی مردند که به دنبال رفیق ازلی می گردند؛

شهدا رفتند و ما مانده ایم .  برای جانبازان که ماندن چه کردیم ؟

برای آزادگان چه کردیم؟ برای خانواده شهدا چه کردیم ؟

نمی دانم ما که لیاقت حضور در جبهه ها و زندگی در کنار آنها را نداشتیم آی کسانی که دم از شهدا می زنید مرد باشید و بر سر عهد و پیمان خود بمانید تا نکند پشیمان و سرافکنده و روسیاه در محضرشان شویم .

شهدا را یاد کنیم . شده با ذکر یک صلوات .

 نظر دهید »

فدایی یار

29 تیر 1394 توسط زهره مانده گاری اندانی

توی جبهه معروف بود به اینکه وقتی شهدا رو میارن،همیشه اولین نفریه که پیشونی شهدا رو می بوسه.

همیشه هم می گفت: آدم نباید شهید بشه یا وقتی شهید شد مثل خود آقا سر نداشته باشه..

عملیات شد..این سری قرعه به نام خودش افتاد و پرکشید

رفقاش گفتن بریم مثل خودش پیشونیشو ماچ کنیم

کفن رو باز کردند.. …

همه سوختند از ته دل ؛

.

.

.

سر نداشت…

 نظر دهید »

فراز از وصیت نامه شهید زقاقی

22 تیر 1394 توسط زهره مانده گاری اندانی

مادرم زمانی که خبر شهادتم را شنیدی گریه نکن…..

زمان تشیع و تدفینم هم گریه نکن ….

زمان خواندن وصیت نامه ام گریه نکن….

.

.**** فقط زمانی گریه کن که مردان ما غیرت را فراموش می کنند و زنان ما عفت را!!!!

وقتی جامعه ما را بی غیرتی و بی حجابی گرفت مادرم گریه کن که اسلام در خطر است.

 4 نظر

دیروز وامروز

21 تیر 1394 توسط زهره مانده گاری اندانی

دیروز ازهرچه بودگذشتیم

امروزازهرچه بودیم، گذشتیم

آنجاپشت خاکریزبودیم واینجادرپناه میز

دیروزدنبال گمنامی بودیم و امروزمواظبیم ناممان گم نشود

جبهه بوی ایمان می داد و اینجا ایمانمان بومی دهد

آنجا درب اتاقمان می نوشتیم یا حسین فرماندهی از آن توست

الان می نویسیم بدون هماهنگی واردنشوید

الهی نصیرمان باش تا بصیر گردیم

بصیرمان کن تا ازمسیربرنگردیم

آزاد(رها) مان کن تا اسیرنگردیم

 1 نظر

سبکبالان عاشق

18 تیر 1394 توسط زهره مانده گاری اندانی

به نام الله

بیاد بقیه الله

از جنگ به ما اسم خیابان ها رسید؛ اسم بلوارها و کوچه هایی که می توانیم باهاشان آدرس خانه مان را بنویسیم؛ می توانیم خانه مان را به یاد بیاوریم.

نه که جنگ فقط همین باشد، نه! جنگ توپ هم داشت، تفنگ هم داشت، خاکریز و سنگر هم داشت، سربند و سر و تن بی سر هم داشت.

به ما فقط آدرس خانه مان رسید. اما بعضی سهم بیشتری داشتند، همه ی ترکش ها را برداشتند برای خودشان. همه ی زخم ها را، همه ی تاول ها را.

خیلی ها را می شناسم که سر دادند، دست دادند، چشم و پا و نفس دادند. خیلی ها را می شناسم که رفتند و فقط اسم ها شان را گذاشتند تا خانه ها مان بدون آدرس نباشند، خیابان هامان بدون نام.

خیلی ها هم رنج اسارت کشیدند تا آزادگی را برای مان معنا کنند .

این وسط بودند کسانی که فراتر رفتند، که اسم ندارند تا خیابانی به نامشان باشد. خودشان خیابانند، خودشان راهند و همه به یک مقصد. اصالت یکسان شان در فرزند روح الله بودن شان است، در یکسانی لاله هایی که روی قبرشان قد می کشند.

کسانی که توی سند ثبت احوال مفقودالاثرند، خونند توی رگ های سرزمین مان و روی سنگ قبرشان می نوسند: گمنام…

آری  دویدند با یک اشاره ی رهبرشان آنهایی که دنبال زیباترین مرگ ها یا شیرین ترین تولد ها بودند…

آن جنگ تمام شد  و شد سندی برای یک عمر افتخار برای تک تک مان، اما حالا ماییم  و خواسته های شهدا، ماییم و بند بند وصیت نامه شان.ماییم و آرمان هاشان. ماییم و این انقلاب، ماییم و ولایت.ماییم  و صحنه ی سخت جنگ نرم.مگر خواسته ی شهدا جز این بود؟! جایی خواندم که نوشته بود"جنگ شلیک گلوله نیست،احساس مسئولیت است”

 

 1 نظر

یک روضه حضرت قاسم از من طلب داری

29 خرداد 1394 توسط زهره مانده گاری اندانی

خستگی ها را هرشب با خود به معراج می بردیم وبااشک آرام می شدیم. روضه ها برای ما آیینه بودند؛آینهی ان چه می شنیدیم ومی دیدیم. هرشب روضه یکی از اهلبیت(ع)را می خواندیم.

نوبت قاسم بود وخستگی از همیشه بیشتر . بچه ها بعد ازشام خوابشان برد ومن ماندم و نذر هرشب.

رفتم معراج وخیره شدم به شهیدی که عصر گذاشته بودند در معراج وهنوز ازپلاستیک در تیاورده بودیمش.می خواستم شروع کنم تنهایی روضه بخوانم اما توان نداشتم.پلک هایم سنگین شده ودنیا رادر برابر چشمهایم سیاه می کردند.برخواستم ،روبه پلاستیک کردم و"گفتم من خاک پای توام،به خدا جون ندارم ،فردا بعداز نماز صبح یک روضهی حضرت قاسم از من طلب داری.”

سرم روی بالش بودو خستگی در تمام تنم حرکت می کرد .به جسم شهیدی فکر می کردم که باید کفن میکردم ونگران یودم که نکند شهید از من ناراحت شود.عذاب وجدان امانم نداد،بلند شدم ،صورتم را شستم ورفتم به سمت معراج؛به این امید که زود شهیدرا کفن می کنم ویه روضه کوتاه می خوانم وبرمیگردم.

همین طورکه آرام آرام پلاستیک را خالی می کردم خواب از سرم پرید.بیشتر استخوان های شهید پودر شده بود.فانوسقه اش به نخ های پوسیده ای تبدیل شده که حتی نمی شد در دست گرفت؛دور تادور کفشش از بین رفته بود .باقی مانده چکمه اش را بداشتم وخاک رویش را تکاندم.تجسم می کردم پوتینی اندازه ی پای این شهید نوجوان پیدا نمی شده است ولحظه لحظه روضه قاسم را جلوی چشمانم می دیدم.

با کمک دوتا از بچه ها لباسها وقسمت زیادی از استخوان ها را از پلاستیک درآوردیم .هنوز زمین نگذاشته بودیم که همه جا خوردیم؛پیراهن مشکی شهید سالم باقی مانده بود.نه پوتین،نه شلوار، نه کلاه ونه هیچ تکه لباسی باقی نمانده بودجز یک پیراهن مشکی ،پیراهنی که هنوز عطر روضه هارا درخود داشت ومعلوم نبود چقدر این شهید نوجوان با این پیراهن مشکی سینه زده بود.پیراهنی که پس از بیست سال از زیر خاک های گرم شرهانی سالم بیرون امده بود.آن شب همه آمدند و تاصبح روضه خواندیم وسینه زدیم.(برگرفته از مجله کوله بار ص67)

 نظر دهید »
اردیبهشت 1404
شن یک دو سه چهار پنج جم
 << <   > >>
    1 2 3 4 5
6 7 8 9 10 11 12
13 14 15 16 17 18 19
20 21 22 23 24 25 26
27 28 29 30 31    

شفق

  • خانه
  • اخیر
  • آرشیوها
  • موضوعات
  • آخرین نظرات

جستجو

موضوعات

  • همه
  • بدون موضوع
  • دل نوشته
  • مناسبتها
    • معلم
  • دعا و نیایش
  • اخلاقی
  • روان شناسی
  • شهدا
  • سابقه نجم ثاقب
  • محرم
  • امام حسین(ع)این گونه بود
  • متفرقه
  • پژوهشی
  • حقوق والدین
  • شیوه های تبلیغی پیامبر(ص)

Random photo

محمد(ص)

فیدهای XML

  • RSS 2.0: مطالب, نظرات
  • Atom: مطالب, نظرات
  • RDF: مطالب, نظرات
  • RSS 0.92: مطالب, نظرات
  • _sitemap: مطالب, نظرات
RSS چیست؟
ذکر روزهای هفته
تصاویر زیباسازی نایت اسکین

حدیث موضوعی

حدیث موضوعی

اللّهُمَّ كُنْ لِوَلِيِّكَ الْحُجَّةِ بْنِ الْحَسَنِ صَلَواتُكَ عَلَيْهِ وَعَلى آبائِهِ في هذِهِ السّاعَةِ وَفي كُلِّ ساعَةٍ وَلِيّاً وَحافِظاً وَقائِدا ‏وَناصِراً وَدَليلاً وَعَيْناً حَتّى تُسْكِنَهُ أَرْضَك َطَوْعاً وَتُمَتِّعَهُ فيها طَويلاً

سایت خدماتی بیست تولز


ریزگردها | روانشناسی
آموزش زبان | مسکن قزوین
کرمان | کوله پشتی
کد دعای فرج آقا امام زمان ( عج )
  • کوثربلاگ سرویس وبلاگ نویسی بانوان
  • تماس