بار الها
بار الها، بر من منت نهادي و از ظلمت به نورم راهنمايي كردي .
بارالها، كور بودم بينايي ام بخشيدي.
بار الها،تشنه بودم سيرابم ساختي .
بار الها، خوار و كوچك بودم عزتم و بزرگي ام دادي .
بارالها، تنها بودم انيسم شدي .
بار الها، گمراه بودم هدايتم كردي .
بار الها، بر من منت نهادي و خدايم شدي تا بنده ات باشم و بندگي ات كنم اما شرمنده ام همانند مهماني كه از ميزبانش سپاسگزار نباشد. همچون فرزندي كه مادر را سپاس نگويد. مثل تشنه اي كه از سيراب كننده اش تشكر نكند . مثل كويري كه ممنون ابرهاي باران آور نباشد .
بار الها، شر منده ام كه مرا ايمان بخشيدي و در كهف اطمينان بخش وحي و من اينهمه لطف را فراموش كردم .
بار الها، بر من منت گذاشتي و ريزه خوار خوان سراسر هدايت و مهر رسولت كردي و من خويش را گم كردم. در قلبم جوانه ارادت اوليايت را روياندي و من از آنان پيروي نكردم.
بار الها، اي آنكه بر من و همه اهل ايمان و رستگاري منت خويش را به كمال رساندي در اين شبها و روزهايي كه نسيم مهرباني ات همه جا را معطر كرده است بر منت بگذار و تا لحظه مرگ سايه هدايت را از سرم كم نكن . وباز بر من منت بگذار و در عالم جاودانگي از عقوبت آتش رهايم ساز .
اي آنكه بر همه منت مي نهي و هيچكس بر تو منت نمي نهد باز هم با منتي مرا شرمنده كن با منت آغوشي كه برايم مي گشايي.
بهشت من يك لحظه رها شدن در آن آغوش بي مانند است . من تشنه آغوش توام .