• خانه 
  • تماس  
  • ورود 

دعوت به عروسی

03 خرداد 1394 توسط زهره مانده گاری اندانی

 

یک هفته بود کارتهای عروسی روی میز بودند

هنوز تصمیم نگرفته بود چه کسانی را دعوت کند

لیست مهمانها و کارهای عروسی ذهنش را پر کرده بود…

برای عروس مهم بود كه چه كسانی حتما در عروسی اش باشند

از اينكه داییش سفر بود و به عروسی نمي رسيد دلخور بود

کاش می آمد …

خيلی از كارت ها مخصوص بودند. مثلا فلان دوست و فلان رئيس …

خودش کارتها را می برد با همسرش! سفارش هم ميكرد كه حتما بيايند

اگر نیایید دلخور میشوم

دلش مي خواست عروسی اش بهترين باشد. همه باشند و خوش بگذرانند

تدارک هم ديده بود

آهنگ و ارکست هم حتما بايد باشند، خوش نمی گذرد بدون آنها!!!؟

بهترین تالار شهر را آذین بسته ام

چند تا از دوستانم که خوب میرقصند حتما باید باشند تا مجلس گرم شود

آخر شوخی نبود که. شب عروسی بود

همان شبی که هزار شب نمیشود

همان شبی که همه به هم محرمند

همان شبی که وقتی عروس بله میگوید به تمام مردان شهر محرم میشود

این را از فیلم هایی که در فضای سبز داخل شهر میگیرند فهمیدم

همان شبی که فراموش میشود عالم محضر خداست

آهان یادم آمد. این تالار محضر خدا نیست تا می توانید معصیت کنید

همان شبی که داماد هم آرایش میکند. همه و همه آمدند حتی دایی و

اما ………………… کاش امام زمانمان “عج” بود

حق پدری دارد بر ما…

مگر می شود او نباشد؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟

عروس برایش كارت دعوت نفرستاده بود، اما آقا آمده بود.

به تالار كه رسيد سر در تالار نوشته بودند:

(ورود امام زمان"عج” اكيدا ممنوع!)

دورترها ايستاد و گفت: دخترم عروسيت مبارک!

ولی اي كاش كاری ميكردی تا من هم می توانستم بيایم…

مگر میشود شب عروسی دختر، پدر نیاید

(آخه امامان پدر معنوی ما هستن)

دخترم من آمدم اما …

گوشه ای نشست و دست به دعا برداشت

و برای خوشبختی دختر دعا کرد

 1 نظر

سید ساجدین

03 خرداد 1394 توسط زهره مانده گاری اندانی

 

او واژه ی انفاق را به قاموس اعراب جاهلی بازگرداند. اعرابی که جامه ی دنیاگرایی بر تن کرده بودند و سرمه ی غفلت بر دیدگان خود کشیده بودند. در این روزگار غربت قرآن و معنویت طلوع کرد و به سان ابری بر این جامه ی قحطی زده و خشک سال معنویّت بارید. و با گفتارش آینه ای شد تا نور حقایق فراموش شده ی قرآن را ـ که می رفت تا مهجور بماند ـ در دل ها تاباند و گفتارش چونان بذری شد در دل های مشتاقان و سوخته دلانی که آن ها را به و اسطه ی جامه ی وصله دارشان به چیزی نمی خریدند. ولی او مرهم درد های آنان بود.

او واژه ی انفاق را به قاموس اعراب جاهلی بازگرداند. اعرابی که جامه ی دنیاگرایی بر تن کرده بودند و سرمه ی غفلت بر دیدگان خود کشیده بودند. در این روزگار غربت قرآن و معنویت طلوع کرد و به سان ابری بر این جامه ی قحطی زده و خشک سال معنویّت بارید. و با گفتارش آینه ای شد تا نور حقایق فراموش شده ی قرآن را ـ که می رفت تا مهجور بماند ـ در دل ها تاباند و گفتارش چونان بذری شد در دل های مشتاقان و سوخته دلانی که آن ها را به و اسطه ی جامه ی وصله دارشان به چیزی نمی خریدند. ولی او مرهم درد های آنان بود.

 نظر دهید »

خونین شهر آزادشد.

03 خرداد 1394 توسط زهره مانده گاری اندانی

چه روز باشكوهي است سوم خرداد، روزها و شب‌هاي منتهي به آن، سراسر خاطره و نيايش است و چه باشكوه كه نخل‌ها همچنان ايستاده‌اند. نخل‌ها هنوز ايستاده‌اند تا مقاومت را به رخ تاريخ بكشند، كارون همچنان جريان دارد تا رفتن و پيوستن را متجلي سازد.


نخل‌ها هنوز ايستاده‌اند تا ما بدانيم مردان و زنان اين سرزمين چگونه از خود عبور كردند…

نخل‌ها بيدارند و از راز و رمز شب، سنگر و سكوت و ستاره مي‌گويند، نخل‌ها ايستاده‌اند، خدايا ! فردا چه خواهد شد…

خدايا چه مي‌شود اگر خورشيد بر سرزمين‌ طلايي “خرمشهر” فرود آيد و بر دستان زنان و مردانش بوسه زند، سزاوارست اگر ماه بر پيشاني اين سرزمين سجده كند.

خدايا سزاوارست اگر ستاره‌ها يكي يكي بر زمين آيند تا در برابر عظمت فرزندان اين خاك كرنش كنند.


روبروي مسجد جامع خرمشهر، ايستاده‌ام چه رازها در خود دارد و چه سكوتي كه سرشار از ناگفته‌هاست، چه ايثارها به ياد دارند، احساس مي‌كنم ديوارهاي مسجد نيز خاضعانه در برابر صبوري دادن سرزمين آتش و خون تعظيم مي‌‌كند.


چه عظمت باشكوهي، ‌چه لحظه فراموش‌نشدني، و چه لبخند زيبايي است كه روز و آفتاب بر شهيدان روا مي‌دارند. چه زيباست شكوه باران كه قامتش را براي شهيدان خم مي‌كنند. خدايا!


اين قطار قديمي در بستر موازي كدام تكرار خواهد ايستاد … نكند توقف و ماندن ما بهانه‌اي براي سوار شدن بر قطار تكرارها ‌شود و ما غافل از شهدا فقط تصوير آنها را قاب و طرح جاده‌ها ببينيم. چقدر فاصله افتاده بين ما و خرمشهر…

اما نه! انگار همين ديروز بود كه نخل‌ها هم، آهنگ رفتن داشتند و لحظه‌هاي پر از دوست داشتن در تمام زمان جاري بود و همه در جستجوي شهادت!

رفاقت بود و رفاقت و رقابت معنا نداشت…

خدايا! چگونه مي‌توان اين همه عظمت را فراموش كرد كه تاريخ در برابر آن سر تعظيم فرود آورده استچگونه مي‌توان از “بهنام محمدي‌” نوجواني كه با تمام وجودش با تمام ايمان و اعتقادش از سرزمين و آرمان‌هايش دفاع كرد بي‌آنكه ادعايي كند … نگفت. بايد اور ا ستود كه پرواز پرنده ستودني است.

او “آزادي” را نثار دست‌هاي ناتوان پيرمردي كرد كه در پشت نگاه سراپا مهرباني‌اش تنها دارايي‌اش را هديه داد.

او “شجاعت"‌را نثار مادري كرد كه تنها اميد زندگي‌اش را تقديم كرد.

آري! چگونه مي‌توان سكوت كرد و نگفت كه 45″ روز ” مقاومت يعني شكستن دشمن، يعني عشق و ايمان، يعني اعتقاد، يعني رستن از اسارت دنيا و پيوستن به حق … آ‍زادي به معناي مطلق كلمه!

با تمام وجود،

تنها مي‌توان گفت “خرمشهر را خدا آزاد” كرد…

و تنها مي‌توان گفت: اي جاده‌هاي سخت ادامه، ما را لياقت رفتن نيست…؟

ياد همه شهدا به ويژه شهداي سوم خرداد خرمشهر گرامي وجاودان باد.

هم او که پرنده ترین فرزند نسل آدم بود. او که مناجات عاشقانه اش ستاره ی نورانی کوچه های تاریک مردمی بود که او را داغدار پدر بزرگوارش ساختند و غم بی پایان کربلا را بر دل مبارک او نهادند.

 نظر دهید »

کلینیک خدا

01 خرداد 1394 توسط زهره مانده گاری اندانی

به کلینیک خدا رفتم تا چکاپ همیشگی ام را انجام دهم، فهمیدم که بیمارم

خدا فشار خونم را گرفت، معلوم شد که لطافتم پایین آمده.

زمانی که دمای بدنم را سنجید، دماسنج 40 درجه اضطراب نشان داد.

آزمایش ضربان قلب نشان داد که به چندین گذرگاه عشق نیاز دارم، تنهایی سرخرگهایم را مسدود کرده بود

و آنها دیگر نمی توانستند به قلب خالی ام خون برسانند.

به بخش ارتوپدی رفتم چون دیگر نمی توانستم با دوستانم باشم و آنها را در آغوش بگیرم.

بر اثر حسادت زمین خورده بودم و چندین شکستگی پیدا کرده بودم …

فهمیدم که مشکل نزدیک بینی هم دارم، چون نمی توانستم دیدم را از اشتباهات اطرافیانم فراتر ببرم.

زمانی که از مشکل شنوایی ام شکایت کردم معلوم شد که مدتی است که صدای خدا را آنگاه که در طول روز با من سخن می گوید نمی شنوم …!

.

 نظر دهید »

الهی

01 خرداد 1394 توسط زهره مانده گاری اندانی

الهی  آب عنایت تو به سنگ رسید ؛سنگ بار گرفت.

سنگ درخت رویانید؛درخت میوه وبار گرفت؛درختی که بارش همه شادی ،طعمش هم انس،بویش همه آزادی.

درختی که بیخ  آن در زمین وفا،شاخ آن برهوای رضا،میوه ان معرفت وصفا،حاصل آن دیدارو لقا.

الهی از جود تو هر مفلس را نصیبی است. ازکرم تو هردردمندی را طبیبی است .برسر هرمومن از توتاجی است .دردل هر محب ازتو سراجی است.

(برگرفته از مناجات نامه خواجه عبدالله انصاری)

 نظر دهید »
  • 1
  • ...
  • 16
  • 17
  • 18
  • 19
  • 20
  • 21
  • ...
  • 22
  • ...
  • 23
  • 24
  • 25
  • ...
  • 26
  • 27
تیر 1404
شن یک دو سه چهار پنج جم
 << <   > >>
  1 2 3 4 5 6
7 8 9 10 11 12 13
14 15 16 17 18 19 20
21 22 23 24 25 26 27
28 29 30 31      

شفق

  • خانه
  • اخیر
  • آرشیوها
  • موضوعات
  • آخرین نظرات

جستجو

موضوعات

  • همه
  • بدون موضوع
  • دل نوشته
  • مناسبتها
    • معلم
  • دعا و نیایش
  • اخلاقی
  • روان شناسی
  • شهدا
  • سابقه نجم ثاقب
  • محرم
  • امام حسین(ع)این گونه بود
  • متفرقه
  • پژوهشی
  • حقوق والدین
  • شیوه های تبلیغی پیامبر(ص)

Random photo

محمد(ص)

فیدهای XML

  • RSS 2.0: مطالب, نظرات
  • Atom: مطالب, نظرات
  • RDF: مطالب, نظرات
  • RSS 0.92: مطالب, نظرات
  • _sitemap: مطالب, نظرات
RSS چیست؟
ذکر روزهای هفته
تصاویر زیباسازی نایت اسکین

حدیث موضوعی

حدیث موضوعی

اللّهُمَّ كُنْ لِوَلِيِّكَ الْحُجَّةِ بْنِ الْحَسَنِ صَلَواتُكَ عَلَيْهِ وَعَلى آبائِهِ في هذِهِ السّاعَةِ وَفي كُلِّ ساعَةٍ وَلِيّاً وَحافِظاً وَقائِدا ‏وَناصِراً وَدَليلاً وَعَيْناً حَتّى تُسْكِنَهُ أَرْضَك َطَوْعاً وَتُمَتِّعَهُ فيها طَويلاً

سایت خدماتی بیست تولز


ریزگردها | روانشناسی
آموزش زبان | مسکن قزوین
کرمان | کوله پشتی
کد دعای فرج آقا امام زمان ( عج )
  • کوثربلاگ سرویس وبلاگ نویسی بانوان
  • تماس